انحلغتنامه دهخداانح . [ اَ ] (ع مص ) انح انحاً و انوحاً و انیحاً (از باب ضرب )، دم برآوردن از مرض تاسه و دمه و جز آن . (از آنندراج ). رخیدن و دم برآوردن از مرض تاسه و دمه و جز
انحلغتنامه دهخداانح . [ اُن ْ ن َ ] (ع ص ) مرد بخیل که چون چیزی از او خواهند تنحنح کند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). اَنِح . اَنوح . (از اقرب الموارد). || ج
آءةلغتنامه دهخداآءة. [ ءَ ] (ع اِ) نام درختی است و گویند بانک . (مهذب الاسماء). || ثمره ٔ درختی . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). ج ، آء. || کلمه ای که بدان شتر را زجر کنند. (من
انهاءلغتنامه دهخداانهاء. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ نَهْی یا نِهْی به معنی حوض بزرگ و آبگیر و مثل آن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به نهی و انه شود.
هُمُفرهنگ واژگان قرآنآنها (در اصل ميم آن ساکن بوده که در عباراتي نظير "فَهُمُ ﭐلْخَالِدُونَ "به دليل رسيدن دو ساکن به هم حرکت گرفته است)