انمرلغتنامه دهخداانمر. [ اَ م َ ] (ع ص ) آنچه در آن خجکهای سیاه و سپید باشد. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). آلاپلنگی . (یادداشت مؤلف ). پلنگ رنگ . پلنگی رنگ . اسب
انمرلغتنامه دهخداانمر. [ اَ م ُ ] (ع اِ) ج ِ نَمِر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). پلنگها. (آنندراج ).
انمراعلغتنامه دهخداانمراع . [ اِ م ِ ] (ع مص ) در زمین رفتن و سیر کردن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد): انمرع فی البلاد؛ در زمین رفت و سیر کرد.
انمراعلغتنامه دهخداانمراع . [ اِ م ِ ] (ع مص ) در زمین رفتن و سیر کردن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد): انمرع فی البلاد؛ در زمین رفت و سیر کرد.
اشغانلغتنامه دهخدااشغان . [ اَ ] (اِخ ) ابن انمر الجباربن ساوس بن کیکاوس یا اشغان بن اش الجباربن سیاوخش بن کیقاوس الملک نیای اشک سرسلسله ٔ اشکانیان بود. رجوع به التنبیه والاشراف
نمراءلغتنامه دهخدانمراء. [ ن َ ] (ع ص ) تأنیث اَنْمَر. آنچه بر آن خجک های سیاه سپید بود.(از منتهی الارب ) (از آنندراج ). رجوع به انمر شود.
پلنگ رنگلغتنامه دهخداپلنگ رنگ . [ پ َ ل َ رَ ] (ص مرکب ) انمر. برنگ و گونه ٔ پلنگ : نمر؛ پلنگ رنگ شدن . (منتهی الارب ). || اسبی که رنگ پلنگ داشته باشد. (آنندراج ).
hisدیکشنری انگلیسی به فارسیخود، برای او، مال او، خودمانی، مال انمرد، ضمیر ملکی سوم شخص مفردمذکر، ... او