انقذدیکشنری عربی به فارسینجارت دادن , رهايي بخشيدن , نگاه داشتن , اندوختن , پس انداز کردن , فقط بجز , بجز اينکه
انقذلغتنامه دهخداانقذ. [اَ ق َ ] (ع اِ) خارپشت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). و رجوع به انقد و انقدان شود.
عنقزلغتنامه دهخداعنقز. [ ع َ ق َ ] (ع اِ) دوائی است که آن را بفارسی مرزنگوش خوانند. (برهان قاطع). مرزنگوش ، که نوعی از ریحان است . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء)
انقذاملغتنامه دهخداانقذام . [ اِ ق ِ ] (ع مص ) شتافتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (تاج المصادر بیهقی ).
انذاردیکشنری عربی به فارسیمشورتي , گوش بزنگ , هوشيار , مواظب , زيرک , اعلا م خطر , اژيرهوايي , بحالت اماده باش درامدن يا دراوردن