انفسلغتنامه دهخداانفس . [ اَ ف َ ] (ع ن تف ) گرانمایه تر: انفس المال ؛ گرانمایه ترین مالها. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نفیس تر. (مهذب الاسماء): فانفس الدواب ، ما یرتفع من
انفسلغتنامه دهخداانفس . [ اَ ف ُ ] (ع اِ) ج ِ نَفْس . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (دهار). ج ِ نفس که به معنی روح و ذات است و عالم انفسی مراد از عالم ارواح و
عنفسلغتنامه دهخداعنفس . [ ع ِ ف ِ ] (ع ص )ناکس کوتاه بالا. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). شخص لئیم و پست و کوتاه قد. (از اقرب الموارد).
عنفصلغتنامه دهخداعنفص . [ ع َ ف َ ] (ع ص ) زن پلیدزبان کم حیا. || زن لاغربدن بسیارحرکت . || زن پلید تباه کار. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
hutsدیکشنری انگلیسی به فارسیکلبه ها، کلبه، کاشانه، خانه کوچک، خانه رعیتی، الونک، خانه تابستانی، سپنج، در کلبه جا دادن
انفسیلغتنامه دهخداانفسی . [ اَ ف ُ ] (ص نسبی ) مراد عالم ارواح و عالم باطنی است . و مقابل آن آفاقی ، عالم ظاهری و عالم اجسام است که دنیا باشد. (ازغیاث اللغات ) (از آنندراج ). ذهن