انعام کردنلغتنامه دهخداانعام کردن . [ اِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بخشش کردن . عطا کردن . (ناظم الاطباء) : چو انعام کردی مشوخودپرست که من سرورم دیگران زیردست . سعدی (بوستان ).انعام کن بگوشه
انجام کردنلغتنامه دهخداانجام کردن . [ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اتمام . اجرا کردن . انجام دادن . (یادداشت مؤلف ).
خوبی کردنلغتنامه دهخداخوبی کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) احسان کردن . انعام کردن . لطف کردن . نیکی کردن . (یادداشت بخط مؤلف ).- خوبی کسی کردن ؛ بخوبی یاد کردن او را. (آنندراج ) : دی
عطا کردنلغتنامه دهخداعطا کردن . [ ع َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دادن و بخشیدن و انعام کردن . (ناظم الاطباء). اهدا کردن . ارزانی داشتن . اجداء. اشبار. اعطاء. انالة. جدو. عطاء. مَیح . معاطا
درویش نوازیلغتنامه دهخدادرویش نوازی .[ دَرْ ن َ ] (حامص مرکب ) عمل درویش نواز. اکرام و انعام کردن و نواختن درویش را. درویش داری : به جوانمردی و درویش نوازی مشهوربه توانگردلی و نیک نهاد
بخشاییدنلغتنامه دهخدابخشاییدن . [ ب َ دَ ] (مص ) رحم کردن . جوانمردی کردن . تفضل کردن . (ناظم الاطباء). رحمت آوردن . رحم کردن . ترحم کردن . عفو کردن . (از یادداشتهای مؤلف ) : ببخشا
منلغتنامه دهخدامن . [ م َن ن ] (ع مص ) نعمت دادن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ) (ترجمان القرآن ) (غیاث ). نکویی کردن با کسی . مِنّینی ̍. (از منتهی الارب ). انعام کردن