انطفالغتنامه دهخداانطفا. [ اِ طِ] (ع مص ) فرومردن ِ آتش چراغ . (غیاث اللغات ). خاموش شدگی . فرونشستگی . (ناظم الاطباء). خاموشی : جان ناری یافت از وی انطفامرد، پوشید از قبای او قب
انتفالغتنامه دهخداانتفا. [اِ ت ِ ] (از ع ، اِمص ) نیستی و ناپدیدی . (ناظم الاطباء). نیستی . نابودی . (فرهنگ فارسی معین ). || نفی شدگی . || دورکردگی . (ناظم الاطباء).
انطفاءلغتنامه دهخداانطفاء. [ اِ طِ ] (ع مص ) فرومردن آتش . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی ). فرومردن آتش و چراغ . (مجمل اللغة). خاموش شدن آتش . (از اقرب الموارد)
انطفاءلغتنامه دهخداانطفاء. [ اِ طِ ] (ع مص ) فرومردن آتش . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی ). فرومردن آتش و چراغ . (مجمل اللغة). خاموش شدن آتش . (از اقرب الموارد)
فروکشتنلغتنامه دهخدافروکشتن . [ ف ُ ک ُ ت َ ] (مص مرکب ) خاموش کردن و انطفاء آتش ، شمع، چراغ و جز آن . (از یادداشتهای مؤلف ) : قندیل زرین آفتاب چراغ سیمین مهتاب فروکشت . (سندبادنا
فرونشستنلغتنامه دهخدافرونشستن . [ ف ُ ن ِ ش َ ت َ] (مص مرکب ) خاموش شدن آتش و هر چیزی که شعله دارد انطفاء : تو آن مشعله ٔ دولتی از برای امیرالمؤمنین که فرونمی نشیند. (تاریخ بیهقی )