انضاءلغتنامه دهخداانضاء. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ نِضو. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (دهار). آهن پاره های لجام . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به نضو شود.
انضاءلغتنامه دهخداانضاء. [ اِ ] (ع مص ) لاغر گردانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). لاغر گردانیدن (شتر را) بر اثر گردش بسیار. (از اقرب الموارد). || ستور لاغر دادن ک
انزاءلغتنامه دهخداانزاء. [ اَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از بخش سرباز شهرستان ایرانشهر. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
انزاءلغتنامه دهخداانزاء. [ اِ ] (ع مص ) برجهانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج ).
انزاعلغتنامه دهخداانزاع . [ اِ ] (ع مص ) آشکار و واشدن نزعه (یک سوی پیشانی ) از موی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بی موی شدن یک طرف پیشانی و یا یک جزء از آن . (ناظم الاطباء). آشکا
عنذاءلغتنامه دهخداعنذاء. [ ع ِ ] (ع مص ) برآغالیدن و برانگیختن . (از ناظم الاطباء). گویند: عَنذی به ؛ یعنی آن را برآغالانید و برانگیخت و تشویق کرد. (ازمنتهی الارب ) (از اقرب المو
ابیضلغتنامه دهخداابیض . [ اَ ی َ ] (اِخ ) یاابیض المدائن یا قصر ابیض . نامی است که عرب بقصر ساسانیان در مدائن داده اند. یاقوت گوید: او یکی از عجائب دنیا و تا زمان مکتفی برپای بو
زحکلغتنامه دهخدازحک . [ زَ ] (ع مص ) مانده شدن . اعیاء: زاحک ، خسته . زاحکة، مؤنث آن . مصدر دیگر آن زحوک است . (از محیط المحیط) (از اقرب الموارد). || مانده شدن شتر. (منتهی الا
نضولغتنامه دهخدانضو. [ ن ِض ْوْ ] (ع ص ، اِ) آهن لگام . (آنندراج ) (منتهی الارب ). آهن لگام و دهنه . (ناظم الاطباء). آهن لگام ، بدون دوال . (از اقرب الموارد) (از المنجد) (ازمتن
ابوعبیدةلغتنامه دهخداابوعبیدة. [ اَ ع ُ ب َ دَ ] (اِخ ) معمربن مثنی التیمی بالولاء، تیم قریش لاتیم الرباب . نحوی فارسی بصری الملقب به سبخت و بعضی او را مولی بنی عبیداﷲبن معمر التیمی
لاغرلغتنامه دهخدالاغر. [ غ َ ] (ص ) مقابل فربه . نزار. باریک . باریک اندام . اَعجف . بات ّ. ابضع. تاک ّ. خجیف . خاسف . خل ّ. رجیع. دانق . رزیح . زک ّ. ساهمة. (شتر...) سودالبطون