انصلاتلغتنامه دهخداانصلات . [ اِ ص ِ ] (ع مص ) درگذشتن و سبقت گرفتن در سیر. (از منتهی الارب ) (آنندراج ). گذشتن در سیر و سبقت نمودن . (ناظم الاطباء). بخوبی گذشتن و پیش افتادن در ر
انسلاتلغتنامه دهخداانسلات . [ اِ س ِ ] (ع مص ) بی خبر و بر غفلت بیرون رفتن . (از منتهی الارب )(ناظم الاطباء). بدون اطلاع دادن و پنهانی بیرون رفتن . (از اقرب الموارد). جیم شدن . (ی
اصلاتلغتنامه دهخدااصلات . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ صَلْت . (منتهی الارب ). رجوع به صلت شود. || ج ِ صُلْت ، بمعنی کارد بزرگ . (قطر المحیط) (از المنجد).
اصلاتلغتنامه دهخدااصلات . [ اِ ] (ع ص ) مرد دلاور و کاربُردر نیازمندیها و آماده برای انجام دادن آنها. (از قطر المحیط). اِصلیت . اَصلتی . صَلت . صلتان . مِصْلَت . مصلات . منصلت .
اصلاتلغتنامه دهخدااصلات .[ اِ ] (ع مص ) شمشیر آویختن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). از نیام برکشیدن شمشیر. (تاج المصادر بیهقی ). تیغاز نیام برکشیدن . (از قطر المحیط). شمشیر از نیام
فرارلغتنامه دهخدافرار. [ ف َرْ را ] (ع ص ) سخت گریزنده و پویه دونده . (منتهی الارب ). فارّ. (اقرب الموارد). رجوع به فارّ شود. || (اِ) در عبارت حریری بمعنی زیبق است بسبب سرعت سیل
پیش رفتنلغتنامه دهخداپیش رفتن . [ رَ ت َ ] (مص مرکب ) جلو رفتن . مقابل پس رفتن . حرکت کردن بسوی مقابل . سلوف . زم . (منتهی الارب ) : درفش و پس لشکر و جای خویش برادرش را داد و خود رف
درگذشتنلغتنامه دهخدادرگذشتن . [ دَ گ ُ ذَ ت َ ] (مص مرکب ) گذشتن . به آن طرف گذشتن . عبور کردن . (ناظم الاطباء). رفتن . (یادداشت مرحوم دهخدا). افاتة. انمحاص . انهواء. تجاوز. تجوّز.
اصلاتلغتنامه دهخدااصلات . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ صَلْت . (منتهی الارب ). رجوع به صلت شود. || ج ِ صُلْت ، بمعنی کارد بزرگ . (قطر المحیط) (از المنجد).
اصلاتلغتنامه دهخدااصلات . [ اِ ] (ع ص ) مرد دلاور و کاربُردر نیازمندیها و آماده برای انجام دادن آنها. (از قطر المحیط). اِصلیت . اَصلتی . صَلت . صلتان . مِصْلَت . مصلات . منصلت .