انزلدیکشنری عربی به فارسیپايين امدن , فرود امدن , نزول کردن , پياده کردن , از کشتي در اوردن , پياده شدن , تخليه کردن (بار و مسافر)
انزللغتنامه دهخداانزل . [ اَ زَ ] (اِخ ) دهی است از بخش سرپل ذهاب شهرستان قصرشیرین با 500 تن سکنه . آب آن از سراب قلعه ٔ شاهین و محصول آن غلات ، برنج ، توتون ، لبنیات و پنبه است
انزللغتنامه دهخداانزل . [ اَ زَ ](اِخ ) یکی از دهستانهای بخش حومه ٔ شهرستان ارومیه است که در قسمت شمال بخش و در کنار دریاچه ٔ ارومیه واقع شده و از شمال و مشرق به دریاچه ارومیه م
عنظللغتنامه دهخداعنظل . [ ع َ ظَ ] (ع اِ) خانه ٔ عنکبوت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).