انزعلغتنامه دهخداانزع . [ اَ زَ ] (ع ص ) مرد موی رفته ٔ هر دو پیشانی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). آنک موی از دو سوی پیشانی وی بشده باشد. (تاج المصادر بیهقی ). آنک
انزع احشاءدیکشنری عربی به فارسیروده يا چشم و غيره رادر اوردن , شکم دريدن , تهي کردن , خالي کردن , نيروي چيزي راگرفتن
انزعاجدیکشنری عربی به فارسیمالش دادن , خراشيدن , ساييدن , بوسيله اصطکاک گرم کردن , به هيجان اوردن , اوقات تلخي کردن به , عصبانيت , ساييدگي , پوست رفتگي , واژگون کردن , برگرداندن , چپه کرد
انزعاجلغتنامه دهخداانزعاج . [ اِ زِ ] (ع مص ) بی آرام شدن و از جای برکنده شدن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (ازاقرب الموارد). برانگیخته شدن . (تاج المصادر بیهقی )(
انزعاقلغتنامه دهخداانزعاق . [اِ زِ ] (ع مص ) ترسیدن بشب . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ترسیدن در هنگام شب . (از اقرب الموارد). بترسیدن . (تاج المصادر بیهقی ). || پ