انزانلغتنامه دهخداانزان . [ اَ ] (اِخ ) انشان . نام قدیم خوزستان (عیلام ). (فرهنگ فارسی معین ، اعلام ). و رجوع به ایران باستان پیرنیا ج 1 ص 131، 229 و 227 و ف
انزانلغتنامه دهخداانزان . [ اَ ] (اِخ ) دهی است از بخش مرکزی شهرستان مشکین شهر با 408 تن سکنه . آب آن از مشکین چائی و محصول آن غلات ، حبوب . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
انزانلغتنامه دهخداانزان . [ اَ ن ِ ] (اِخ ) یکی از دهستانهای بخش بندرگز شهرستان گرگان که در حومه ٔ بندرگز و در طرفین راه شوسه ٔ گرگان به بهشهر واقع است . آب آن از قنوات و چشمه سار و زهاب رودهای کوچک محلی تأمین میشود و از 18 آبادی تشکیل شده و جمعیت آن در حدود
حنظیانلغتنامه دهخداحنظیان . [ ح ِ ] (ع ص ) رجل حنظیان ؛ مرد فحاش بدزبان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
عنظیانلغتنامه دهخداعنظیان . [ ع ِ ] (ع ص ) مرد ریاکار فحاش و یا مرد استهزأکننده ٔ برانگیزنده . رجوع به عنظوان شود. || (اِ) اول جوانی . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
انیزانلغتنامه دهخداانیزان . [ اَ ] (اِ) انیران . (برهان ). و این غلط است بدلیلی که در انیران گفته شد.(حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). رجوع به انیران شود.
اینجگانلغتنامه دهخدااینجگان . [ ج َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سرولایت در بخش سرولایت شهرستان نیشابور. دارای 200 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
انگیزاندیکشنری فارسی به انگلیسیcause, come-on, encouragement, evocative, excitement, exciter, exciting, fillip, impeller, impetus, incentive, inducement, instigation, motivator, piquant, prod, provoker, signal, stimulant, stirrer, turn-on
زبان انزانیلغتنامه دهخدازبان انزانی . [ زَ ن ِ اَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به ایران باستان ج 1 ص 22 و «عیلام » و «ایلام » شود.
لیوانلغتنامه دهخدالیوان . [ لی ] (اِخ ) موضعی به انزان مازندران . (سفرنامه ٔ رابینو بخش انگلیسی ص 66، 67 و 125).