اندوه خواریلغتنامه دهخدااندوه خواری . [ اَ ه ْ خوا/ خا ] (حامص مرکب ) غم خواری . (از یادداشت مؤلف ).
اندوژهلغتنامه دهخدااندوژه . [ اَ ژَ / ژِ ] (اِ) بنفشه . || کاسنی . (ناظم الاطباء). و رجوع به اندوزه و اندوشه شود.
اندوهلغتنامه دهخدااندوه . [ اَه ْ ] (اِ) گرفتگی دل . دلگیری . (برهان قاطع). غم و گرفتگی دل . (آنندراج ). غم وکرب و حزن و آزردگی . (ناظم الاطباء). غمه . (ترجمان القرآن جرجانی ) (منتهی الارب ). شجن . (دهار). غم . ترح . فقر. وحشت . کل ّ. ضجره . کأب . کآبة. کأبة. معطاء. ضره . وله . طرب . فاجعه .
انده خواریلغتنامه دهخداانده خواری . [ اَ دُه ْ خوا / خا ] (حامص مرکب ) اندوه خواری . (از فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به اندوه خواری شود.
وَيْلٌفرهنگ واژگان قرآنهلاكت - عذاب شديد -اندوه - خواري و پستي -قبح و زشتي -هر چيزي که آدمي سخت از آن حذر ميکند و موجب اندوه او مي شود - واي (در روايت است که "ويل" نام چاهي در جهنم است)
وَيْلَتَنَافرهنگ واژگان قرآنواي بر ما (از "ويل"به معني هلاكت ،عذاب شديد ،اندوه ،خواري و پستي ،قبح و زشتي ويا هر چيزي که آدمي سخت از آن حذر ميکند و موجب اندوه او مي شود.اينکه در هنگام مصيبت ويل را يا ويلاه ندا ميکنند و يا ميگويند يا ويلتاه از اين باب است که به طور کنايه برسانند که مصيبت وارده آنقدر سخت است که از هلاکت دشوارتر ا
وَيْلَتَىٰفرهنگ واژگان قرآنواي بر من (از "ويل"به معني هلاكت ،عذاب شديد ،اندوه ،خواري و پستي ،قبح و زشتي ويا هر چيزي که آدمي سخت از آن حذر ميکند و موجب اندوه او مي شود.اينکه در هنگام مصيبت ويل را يا ويلاه ندا ميکنند و يا ميگويند يا ويلتاه از اين باب است که به طور کنايه برسانند که مصيبت وارده آنقدر سخت است که از هلاکت دشوارتر ا
وَيْلَکُمْفرهنگ واژگان قرآنواي بر شما (از "ويل"به معني هلاكت ،عذاب شديد ،اندوه ،خواري و پستي ،قبح و زشتي ويا هر چيزي که آدمي سخت از آن حذر ميکند و موجب اندوه او مي شود.اينکه در هنگام مصيبت ويل را يا ويلاه ندا ميکنند و يا ميگويند يا ويلتاه از اين باب است که به طور کنايه برسانند که مصيبت وارده آنقدر سخت است که از هلاکت دشوارتر
اندوهلغتنامه دهخدااندوه . [ اَه ْ ] (اِ) گرفتگی دل . دلگیری . (برهان قاطع). غم و گرفتگی دل . (آنندراج ). غم وکرب و حزن و آزردگی . (ناظم الاطباء). غمه . (ترجمان القرآن جرجانی ) (منتهی الارب ). شجن . (دهار). غم . ترح . فقر. وحشت . کل ّ. ضجره . کأب . کآبة. کأبة. معطاء. ضره . وله . طرب . فاجعه .
اندوهدیکشنری فارسی به انگلیسیanguish, dejection, depression, desolation, funk, gloom, grief, heartache, melancholy, misery, sadness, shadow, sorrow
اندوهفرهنگ مترادف و متضاداسف، اضطراب، بیآرامی، بیقراری، تاسف، تالم، تحسر، تنگدلی، تیمار، حزن، حسرت، داغ، دریغ، رنج، غصه، غم، کرب، محنت، ملال، ملالت، هم، ≠ سرور، شادی
پراندوهلغتنامه دهخداپراندوه . [ پ ُ اَ ه ْ ] (ص مرکب ) سخت غمگین . سخت غمناک . محزون . پرانده . اسیف : بشد گیو با دل پراندوه و درددودیده پر از آب و رخ لاجورد. فردوسی .بزرگان ایران پراندوه و دردرخان زرد و لبها شده لاجورد.<p cla
اندوهلغتنامه دهخدااندوه . [ اَه ْ ] (اِ) گرفتگی دل . دلگیری . (برهان قاطع). غم و گرفتگی دل . (آنندراج ). غم وکرب و حزن و آزردگی . (ناظم الاطباء). غمه . (ترجمان القرآن جرجانی ) (منتهی الارب ). شجن . (دهار). غم . ترح . فقر. وحشت . کل ّ. ضجره . کأب . کآبة. کأبة. معطاء. ضره . وله . طرب . فاجعه .