انده وابردنلغتنامه دهخداانده وابردن . [ اَ دُه ْ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) اندوه بردن . تفریج . (تاج المصادر بیهقی ). رجوع به انده بردن شود.
اندوه وابردنلغتنامه دهخدااندوه وابردن . [ اَ ه ْ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) دور کردن اندوه . فرج . اسلا. (تاج المصادر بیهقی ). تفریج . (یادداشت مؤلف ).
اندوه وابردنلغتنامه دهخدااندوه وابردن . [ اَ ه ْ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) دور کردن اندوه . فرج . اسلا. (تاج المصادر بیهقی ). تفریج . (یادداشت مؤلف ).
تفریجلغتنامه دهخداتفریج . [ ت َ ] (ع مص ) اندوه وابردن . (تاج المصادر بیهقی ). بردن و دور کردن اندوه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). از دشواری و غم بیرون آوردن . (آنندراج ). دور
تسلیتلغتنامه دهخداتسلیت . [ ت َ ی َ ] (ع مص ) تسلیة. اندوه وابردن . (مجمل اللغة). مأخوذ از تازی ، پند و نصیحتی که در بیرون کردن غم و اندوه از دل کسی گویند، ویژه چون آن کس مصیبت
اسلاءلغتنامه دهخدااسلاء. [اِ ] (ع مص ) فراموشانیدن کسی را چیزی . فراموش کنانیدن کسی را چیزی : اسلاه عنه . (منتهی الارب ). || اندوه وابردن . (تاج المصادر بیهقی ). اندوه بدر بردن .
جلاءلغتنامه دهخداجلاء. [ ج ِ ] (ع مص ) عرض کردن عروس را به شوهر. (از اقرب الموارد). عروس جلوه کردن .(تاج المصادر بیهقی ).رجوع به جلوة و جلوه کردن شود. || اندوه وابردن . (تاج الم