اندفاقلغتنامه دهخدااندفاق . [ اِدِ ] (ع مص ) ریخته شدن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ریخته شدن آب . (تاج المصادر بیهقی ). ریخته شدن و برجستن آب و مانند آن . (آنندراج ). انصب
اندفاغلغتنامه دهخدااندفاغ . [ اِ دِ ] (ع مص ) خوض کردن درسخن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). بسخن درآمدن و ادامه دادن آنرا. افاضة. (ازاقرب الموارد). خوض پیوستن . (ف
اندفاعدیکشنری عربی به فارسیني بوريا , بوريا , انواع گياهان خانواده سمار , يک پر کاه , جزءي , حمله , يورش , حرکت شديد , ازدحام مردم , جوي , جويبار , هجوم بردن , برسر چيزي پريدن , کاري را ب
مندفقلغتنامه دهخدامندفق . [ م ُ دَ ف ِ ] (ع ص ) ریخته شونده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ریخته شده . (ناظم الاطباء). رجوع به اندفاق شود.
أَنفَقَفرهنگ واژگان قرآنانفاق کرد(کلمه انفاق به معناي بذل مال و صرف آن در رفع حوايج خويشتن و يا ديگران است )