اندایندهلغتنامه دهخداانداینده . [اَ ی َ دَ / دِ ] (نف ) کاهگل کننده . اندودکننده . (فرهنگ فارسی معین ). طاین . (یادداشت مؤلف ) : با گل انداینده اسگالیده گل دستکاری می کند پنهان ز د
اندرامینلغتنامه دهخدااندرامین . [ ] (اِخ ) نام یکی از حواریون عیسی بود. (حبیب السیر چ سنگی ج 1 ص 51). ظاهراً محرف اندریاس است . رجوع به اندریاس شود.
اندرانلغتنامه دهخدااندران . [ اَ دَ ] (اِ) صمغ درختی است که صمغ طرتوث (ظ: طرثوث ) گویند در عربی اشق و اشج گویند. مفتح سده ٔ جگر و دافع سنگ مثانه و صلابت طحال و به وجع مفاصل و عرق
کپفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهدهان: ◻︎ از لجاج خویشتن بنشستهای / اندراین پستی لپ و کپ بستهای (مولوی: لغتنامه: کپ).
غسکفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهساس: ◻︎ مدتی شد که چنین شیر خود از بیم غسک / اندراین سمج ز خواب و خور و آرام جداست (مسعودسعد: ۸۵).
ناهرگزیفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهناپایدار؛ فانی: ◻︎ اندراین ناهرگزی از بهر آن آوردمان / تا بیلفنجیم از اینجا مال و ملک هرگزی (ناصرخسرو: ۴۲۰).
اندرایینلغتنامه دهخدااندرایین . [ اِ دَ ] (اِ) میوه ٔ حنظل . (ناظم الاطباء). در مخزن الادویه اندراین است . رجوع به اندراین شود.
ناهرگزیلغتنامه دهخداناهرگزی . [هََ گ ِ ] (ص نسبی ) فانی . مقابل هرگزی ، به معنی جاودانی و باقی و پایدار. رجوع به هرگزی شود : اندراین ناهرگزی از بهر آن آوردمان تا بیلفنجیم از اینجا