اندلغتنامه دهخدااند. [ -َ ند ] (ضمیر) ضمیر سوم شخص جمع. (حاشیه برهان قاطع چ معین ). سوم شخص جمع ضمیر فعلی و چون ملحق بفعل شود الف آنراساقط و بجایش فتحه ایراد کنند مانند کنند و
اندلغتنامه دهخدااند. [ اَ ] (اِ) گلابه و کاه گل که بر بام و دیوار مالند. || غیبت و بدگویی . || رؤیای صادق . || کسی که بر بام و دیوار کاه گل میمالد. (ناظم الاطباء). و رجوع به ا
اندلغتنامه دهخدااند. [ اَ ](عدد مبهم ) شمار مجهول از سه تا نه . (از برهان قاطع) (از غیاث اللغات ) (از هفت قلزم ) (از جهانگیری ) (از انجمن آرا). شمار نامعلوم از سه تا نه . (از ن
اندلغتنامه دهخدااند. [ اَ / َ-َن ْ ] (پسوند)مزید مؤخر امکنه : زرند، مرند، هرند، اشفند، اشند، پشند، برزند، سهند، کرند، اتسند. (یادداشت مؤلف ).
اندلغتنامه دهخدااند. [ اَ ن ُ ] (فرانسوی ، اِ) (اصطلاح فیزیک ) الکترد متصل به قطب مثبت یک پیل . الکترودی که بار مثبت دارد. || سطح فلزی که در معرض نقطه ٔ نفوذ الکتریسیته ٔ پیل و
عندلغتنامه دهخداعند. [ ع ِ ] (ع اِ) قلب و معقول . (اقرب الموارد). قلب و دل و خاطر. (ناظم الاطباء). || ادراک و اطلاع . (ناظم الاطباء).
عندلغتنامه دهخداعند. [ ع َ ن ِ ] (ع ص ) طعن عند؛ نیزه ٔ چپ و راست زده شده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نیزه زدن به چپ و راست . (از اقرب الموارد).
عندلغتنامه دهخداعند. [ ع ِ دَ / ع َ دَ / ع ُ دَ ] (ع اِ) ظرف غیرمتصرف است برای مکان ، خواه حقیقی باشد، مانند: جلست عند زید (نزد زید نشستم )؛ و خواه مجازی ، مانند: عند زید علم ٌ
اند و دندلغتنامه دهخدااند و دند. [ اَ دُ دَ ] (ص مرکب ، از اتباع ) بمعنی تار و مار که زبر و زیر باشد و هم پاشیده و پراکنده باشد. (از هفت قلزم بنقل از یادداشتهای لغت نامه ). و رجوع به
آند دوربندbracelet anodeواژههای مصوب فرهنگستانآند گالوانی دوتکه یا چندتکه مناسب برای اتصال مستقیم به دور لوله
آند حلپذیرsoluble anodeواژههای مصوب فرهنگستانآندی با قابلیت حلشوندگی بالا در برقکاف برای حفاظت از سازههای آسیبپذیر در برابر خوردگی