انحیلغتنامه دهخداانحی . [ اَ حا ] (ع ن تف ) عالمتر به نحو. نحودان تر. نحوی تر:ما تحت ادیم السماء انحی من ابن عقیل . (ابوحیان ).مات ابن یحیی و مات دولة الادب و مات احمد انحی العج
انهیلغتنامه دهخداانهی . [ اِ ] (ع مص ) ممال انهاء. انها. خبر دادن . پوشیده خبر دادن : مقرر گشت که هیچ خانه نیست بر آنجمله که انهی کرده بودند. (تاریخ بیهقی ). او را سوگند داده آم
انهیلغتنامه دهخداانهی . [ اِ ها ] (ع ص ) نعت تفضیلی است . نهی کننده تر: در حدیث است ، قیل من خیرالناس یا رسول اﷲ قال آمرهم بالمعروف و انهاهم عن المنکر.
انحیازلغتنامه دهخداانحیاز. [ اِ ] (ع مص ) برگشتن از چیزی . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). یقال : انحاز عنه . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) . || از خانمان بج
انحیاشلغتنامه دهخداانحیاش .[ اِ ] (ع مص ) رمیدن از کسی و ترنجیدن و منقبض گشتن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). رمیدن ومنقبض گشتن . (از اقرب الموارد). رمیدن . (تاج ال
انحیاصلغتنامه دهخداانحیاص . [ اِ ](ع مص ) بگشتن و بیکسو شدن از چیزی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). برگشتن و میل کردن . (از اقرب الموارد).یقال : انحاص عنه . (از منتهی الارب ) (نا
انحیازلغتنامه دهخداانحیاز. [ اِ ] (ع مص ) برگشتن از چیزی . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). یقال : انحاز عنه . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) . || از خانمان بج
انحیاشلغتنامه دهخداانحیاش .[ اِ ] (ع مص ) رمیدن از کسی و ترنجیدن و منقبض گشتن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). رمیدن ومنقبض گشتن . (از اقرب الموارد). رمیدن . (تاج ال
انحیاصلغتنامه دهخداانحیاص . [ اِ ](ع مص ) بگشتن و بیکسو شدن از چیزی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). برگشتن و میل کردن . (از اقرب الموارد).یقال : انحاص عنه . (از منتهی الارب ) (نا
انحاءلغتنامه دهخداانحاء. [ اِ ] (ع مص ) پیش آمدن و متعرض شدن ، یقال : انحی علیه ضرباً؛ ای اقبل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). اقبال کردن . (مصادر زوزنی ). ||