انحناءدیکشنری عربی به فارسیخميدن , خمش , زانويه , خميدگي , شرايط خميدگي , زانويي , گيره , خم کردن , کج کردن , منحرف کردن , تعظيم کردن , دولا کردن , کوشش کردن , بذل مساعي کردن
انحناءلغتنامه دهخداانحناء. [ اِ ح ِ ](ع مص ) خمیده و کج گردیدن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). خمیده و گوژپشت شدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). انعطاف . (تاج المصادر بیهقی ) (ا
انحناءفرهنگ انتشارات معین(اِ حِ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) خم شدن ، کج گردیدن . 2 - (اِمص .) خمیدگی ، کجی . 3 - خمیدگی خط .