انحطاطدیکشنری عربی به فارسیپوسيدگي , فساد , زوال , خرابي , تنزل , پوسيدن , فاسد شدن , تنزل کردن , منحط شدن , تباهي
انحطاطدیکشنری فارسی به انگلیسیdecadence, declination, decline, degeneracy, degeneration, effeteness, falloff, ruin
انحطاطلغتنامه دهخداانحطاط. [ اِ ح ِ ] (ع مص ) سوی نشیب رفتن شتر بکشیدن مهار. || فرود آمدن در منزل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). فرود آمدن . (تاج المصادر بیهقی ) (غیا
انحتاتلغتنامه دهخداانحتات . [ اِ ح ِ ] (ع مص ) خراشیده و فروریخته شدن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || فروافتادن برگ از درخت ؛ انحت ّ الورق . (ازمنتهی الارب ) (از ناظم ال
انحطاملغتنامه دهخداانحطام . [ اِ ح ِ ] (ع مص ) شکسته گردیدن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). شکسته شدن . (آنندراج )(تاج المصادر بیهقی ). انکسار. (از اقرب الموارد).
انعطاطلغتنامه دهخداانعطاط. [ اِ ع ِ ] (ع مص ) بدرازا دریده شدن جامه . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ). شکافته شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ). انشقاق . (ا