خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
انحدار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
انحدار
/'enhedār/
معنی
۱. پایین آمدن؛ فرود آمدن؛ به نشیب فرود آمدن؛ فرودآمدگی.
۲. دفع شدن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
انحدار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'enhedār ۱. پایین آمدن؛ فرود آمدن؛ به نشیب فرود آمدن؛ فرودآمدگی.۲. دفع شدن.
-
انحدار
فرهنگ فارسی معین
(اِ حِ) [ ع . ] (مص ل .) پایین آمدن ، فرو شدن .
-
انحدار
لغتنامه دهخدا
انحدار. [اِ ح ِ ] (ع مص ) بنشیب فرود آمدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بنشیب فروشدن . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ). انهباط. (از اقرب الموارد). پایین آمدن . فروشدن . فرود آمدن . بنشیب آمدن . (فرهنگ فارسی معین ). فرودویدن . سرازیر شدن . (یاد...
-
انحدار
دیکشنری عربی به فارسی
سرازيري , سرپاييني , نشيب , انحطاط
-
جستوجو در متن
-
سرپایینی
دیکشنری فارسی به عربی
انحدار
-
نشیب
دیکشنری فارسی به عربی
انحدار , نزعة
-
تهبط
لغتنامه دهخدا
تهبط. [ ت َ هََ ب ْ ب ُ ] (ع مص ) انحدار: تهبط الیهم من الثنیة؛ انحدر. (اقرب الموارد). رجوع به انحدار شود.
-
سرازیری
دیکشنری فارسی به عربی
انحدار , انخفاض , منحدر , نزعة , هبوط
-
انحطاط
دیکشنری فارسی به عربی
انحدار , سقوط , مزلق , مستنقع , هبوط
-
انصعاد
لغتنامه دهخدا
انصعاد. [ اِ ص ِ ] (ع مص ) بالا برآمدن . اصعاد : از راه طالقان چون سیل در انحدار و زبانه ٔ آتش در انصعاد بر آب چون باد روان شدند. (جهانگشای جوینی ).
-
موءالف
لغتنامه دهخدا
موءالف . [ م ُ آ ل ِ ] (ع ص ) سازگار.سازوار. خوگرفته با. دوست و رفیق شونده . الفت و رفاقت کننده . مقابل مخالف . (یادداشت مؤلف ) : بخت موءالف تو سوی ارتفاع بخت مخالف تو سوی انحدار. فرخی .و رجوع به موءالفت شود.
-
حدب
لغتنامه دهخدا
حدب . [ ح َ دَ ] (ع مص ) گوزپشت گردیدن . (از منتهی الارب ). || حدب بر؛ مهربان گردیدن بر. (از منتهی الارب ). مهربانی . مهربانی کردن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). || مهربان شدن . (غیاث اللغات ). || حدب مراءة؛ شوی نکردن زن و مهربان گردیدن بر بچه های ...
-
منحدر
لغتنامه دهخدا
منحدر. [ م ُ ح َ دِ ] (ع ص ) از بالا به زیر آینده . (غیاث ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). از بالا به نشیب درآمده و سرازیرشونده . (ناظم الاطباء) : ملک قطب الدین از آنجا بازگشت و چون سیل منحدر و قطر منهمر روز در شب می پیوست . (جهانگشای ج...
-
موالی
لغتنامه دهخدا
موالی . [ م ُ ] (ع ص ، اِ) یار. یاور. دستگیر. ج ، موالون . (ناظم الاطباء) : چو چرخ گردان بر تارک معادی گردچو مهر تابان بر طلعت موالی تاب . مسعودسعد.چو خورشید درخشانم ز نور و نار با بهره موالی را همه نورم معادی را همه نارم . سوزنی .عیش تو خوش و ناخوش ...