انجیدنلغتنامه دهخداانجیدن . [ اَ دَ ] (مص ) استره زدن . (برهان قاطع) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (انجمن آرا) (مؤید الفضلاء) (هفت قلزم ). حجامت کردن . (برهان قاطع) (آنندراج ) (مؤید
انجیدنفرهنگ انتشارات معین(اَ دَ) (مص م .) 1 - ریز ریز کردن . 2 - بیرون کشیدن . 3 - نیشتر زدن در حجامت . 4 - زخم زدن .
انجیدنفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. ریزریز کردن.۲. بریدن.۳. آزردن.۴. استره زدن به پوست بدن در حجامت.
بینجیدنلغتنامه دهخدابینجیدن . [ ی َ جی دَ ] (مص ) انجیدن . بیختن . || اسیر شدن و گرفتار شدن و درمانده و بیچاره شدن . || بی صبر و بی تحمل شدن . (ناظم الاطباء).
انجندهلغتنامه دهخداانجنده . [ اَ ج َ دَ / دِ ] (نف ) نعت فاعلی از انجیدن . (یادداشت مؤلف ). رجوع به انجیدن شود.
انجینلغتنامه دهخداانجین . [ اَ ] (اِ) ریزه ریزه . (برهان قاطع) (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). || (نف )ریزه ریزه کننده . (برهان قاطع) (هفت قلزم ) (فرهن
دم الاخوینلغتنامه دهخدادم الاخوین . [ دَ مُل ْ اَ خ َ وَ ] (ع اِ مرکب ) دم الثعبان . (ناظم الاطباء). خون سیاوشان . (دهار)(مهذب الاسماء). خون سیاوشان ، و آن صمغ درختی است سرخ خالص مایل
الغتنامه دهخداا. [ اَ ] (پیشوند) همزه ٔمفتوحه در زبانهای باستانی ما علامت سلب و نفی بوده ،چون : ابرنایو؛ نابرنا، نابالغ. اَمهرک َ؛ بی مرگ . (اوستائی ). اکرانه ؛ بی کنار، بی ک