انجمندیکشنری فارسی به عربیاتفاقية , اجتماع , تجمع , جالية , رابطة , طلب , فئة , کونجرس , مجتمع , مجلس , معهد , نادي , نقابة ، اِتِّحادٌ
انجمندیکشنری فارسی به انگلیسیassociation, board, brotherhood, club, college, congress, council, fellowship, fraternity, guild, institute, league, polity, quango, society
انجمنفرهنگ مترادف و متضادباشگاه، جماعت، جمعیت، حلقه، دایره، کانون، کمیته، کمیسیون، گروه، مجتمع، مجلس، مجمع، محفل، معشر، ملاء، ندوه، نشست
بشارتلغتنامه دهخدابشارت . [ ب ِ رَ ] (ع اِمص ) بشارة. بشاره مأخوذ از تازی . مژدگانی . (منتهی الارب ) (زوزنی ) (مهذب الاسماء). مژدگانی و خبر خوش . (ناظم الاطباء). مژده و با لفظ ن
شیوهلغتنامه دهخداشیوه .[ شی وَ / وِ ] (اِ) طور و عمل و طرز و روش و قاعده . (برهان ). طور. رسم . طریقه . سبک . اسلوب . روش . نهج . وتیره . نسق . سان . گون . گونه . هنجار. طریق .
درلغتنامه دهخدادر. [ دَ ] (حرف اضافه ) ظرفیت را رساند خواه ظرفیت مکانی و خواه زمانی ، و آن یا حسی و واقعی است و یا فرضی و عقلی . کلمه ٔ ارتباطست به معنی درون ، میان ، در میان
انجمنفرهنگ انتشارات معین(اَ جُ مَ) [ په . ] (اِ.) 1 - مجمع ، مجلس . 2 - گروه افرادی که برای هدفی مشترک گرد هم جمع شوند. ؛~ خیریه انجمنی از افراد نیکوکار برای کمک به افراد ناچیز و فقی
کرفه گرلغتنامه دهخداکرفه گر. [ ک ِ ف َ / ف ِ گ َ ] (ص مرکب )نیکوکار و ثواب کننده . (آنندراج ) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). ثواب کار. برابر گناهکار. (یادداشت مؤلف ).