انجامیدنلغتنامه دهخداانجامیدن . [ اَ دَ ] (مص ) بنهایت رسیدن و آخرشدن کار. (آنندراج ). آخرشدن و بنهایت رسیدن . (فرهنگ رشیدی ). آخرشدن . (مؤید الفضلاء) (شرفنامه ٔ منیری ). منتهی گشت
افظاعلغتنامه دهخداافظاع . [ اِ ] (ع مص ) برسوایی انجامیدن کار و از حد درگذشتن آن در زشتی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). سخت شنیع شدن کار. (تاج المصادر بیهقی ). صعب آ
دیر گشتنلغتنامه دهخدادیر گشتن . [ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) به طول انجامیدن . به درازا کشیدن . طول کشیدن : که این کار ما دیر و دشوار گشت سخنها ز اندازه اندر گذشت . فردوسی .این سخن پایان