انجاحلغتنامه دهخداانجاح . [ اِ ] (ع مص ) برآمدن حاجت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رواشدن حاجت . (آنندراج ). برآورده شدن حاجت . (از اقرب الموارد). روا شدن . (مصادر زوزنی ) (تا
انجازدیکشنری عربی به فارسیانجام , اجرا , اتمام , کمال , هنر , فضيلت , دست يابي , پيروزي , کار بزرگ , موفقيت , تکميل , اجراء
لثلاثلغتنامه دهخدالثلاث . [ ل َ ] (ع ص ) درنگ کار که هرگاه گمان بری که به انجاح حاجت پردازد آهستگی و سستی ورزد و سپس بماند. لثلاثة. (منتهی الارب ).
پیروز شدنلغتنامه دهخداپیروز شدن .[ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) غالب گشتن . مظفر گشتن . فیروزی یافتن . فاتح گردیدن . کامیاب شدن . ظفر یافتن . انجاح . نجح . (منتهی الارب ). نجاح . (منتهی الارب
چیره گشتنلغتنامه دهخداچیره گشتن . [ رَ / رِ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) غالب آمدن . غالب شدن . پیروزی یافتن . مسلط شدن . مستولی شدن . انجاح . بوغ . تَبَوﱡغ . (منتهی الارب ). چیره گردیدن چیر
حاجت روا کردنلغتنامه دهخداحاجت روا کردن . [ ج َ رَ ک َ ] (مص مرکب ) اسعاف . اسئال . انجاح . نجح . حاجت روا کردن خواستن . استنجاز. استنجاح . تنجز. برآوردن نیاز کسی : گوید که هم جلالت کعبه
درنگ کارلغتنامه دهخدادرنگ کار. [ دِ رَ ] (ص مرکب ) درنگ کننده . بطی ءالعمل . (یادداشت مرحوم دهخدا). آهسته کار. کسی که در آن حال که به انجاح حاجت پردازد آهستگی و سستی ورزد و سپس بمان