انثلاغلغتنامه دهخداانثلاغ . [ اِ ث ِ ] (ع مص ) رطب آوردن خرمابن ، یقال : انثلغ النخل . || شکستن سر، یقال : انثلغ رأسه . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). انشداخ . (از لسان از ذیل اقرب الموارد).
انطلاقلغتنامه دهخداانطلاق . [ اِ طِ ] (ع مص ) رفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (ترجمان القرآن جرجانی ) (از اقرب الموارد). بشدن . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ). || گشاده گردیدن روی و پیدا شدن بشاشت . (منتهی الارب ) (آنندراج ). پیدا شدن انبساط در چهره . (از اقرب الموارد). گشا
انطلاقدیکشنری عربی به فارسیبه اب انداختن کشتي , انداختن , پرت کردن , روانه کردن , مامور کردن , شروع کردن , اقدام کردن
پختهلغتنامه دهخداپخته . [ پ ُ ت َ / ت ِ ] (ن مف )مطبوخ . قدیر که به آتش گرم و نرم شده باشد سهولت خوردن و هضم را. با حرارت قابل خوردن شده : عمری ای نابکار چون غلبه روی چونانکه پخته تفشیله . منجیک .ی