انتقال دادههاdata transmissionواژههای مصوب فرهنگستانجابهجایی دادهها در میان رایانهها یا در سطح یک شبکۀ مخابراتی
انتقالدیکشنری عربی به فارسیانتقال , عبور , تغيير از يک حالت بحالت ديگر , مرحله تغيير , برزخ , انتقالي
انتقالدیکشنری فارسی به انگلیسیdevolution, gradation, negotiation, relocation, removal, switch, transfer, transference, transition, transmission
دروندادinput 1واژههای مصوب فرهنگستانانتقال دادهها به حافظۀ سامانۀ رایانهای برای پردازش یا دستیابی بعدی
میانگیرbuffer 4واژههای مصوب فرهنگستانحافظهای برای ذخیرهسازی موقت دادهها که برای انتقال دادهها از دستگاهی به دستگاه دیگر یا از بخشی از رایانه به بخش دیگر آن به کار میرود
درگاهی همهگذرUSB portواژههای مصوب فرهنگستاندرگاهی در افزاره یا رایانه که از استاندارد همهگذر برای انتقال دادهها استفاده میکند