انتقالیلغتنامه دهخداانتقالی . [ اِ ت ِ ] (از ع ،ص نسبی ) منسوب به انتقال . (از فرهنگ فارسی معین ).- حرکت انتقالی ؛ مقابل حرکت وضعی ، و آن حرکت و گردش سیارات است بدور خورشید.- حرکت انتقالی زمین ؛ گردش زمین بدور خورشید. زمین در مدت <span cl
انتقالیفرهنگ فارسی معین( ~.) [ ع - فا. ] 1 - (ص نسب .) منسوب به انتقال : چک های انتقالی . 2 - منتقل شده . 3 - (حامص .) تغییر یافتن محل کار یک کارمند و منتقل شدن او از جایی به جای دیگر.
دولت انتقالیtransitional governmentواژههای مصوب فرهنگستاندولتی که معمولاً پس از جنگ داخلی تا تشکیل دولت منتخب مردم مأمور ادارۀ امور کشور میشود
انرژی انتقالیtranslational energyواژههای مصوب فرهنگستانانرژی جنبشی ناچرخشی جسم یا سامانه که برابر است با نصف حاصلضرب جرم در مجذور سرعت مرکز جرم
بالۀ انتقالیtransposition flapواژههای مصوب فرهنگستاننوعی بالۀ پوستی، معمولاً چهارگوش، که برای پوشاندن ضایعه به محل جدید منتقل میشود
پرواز انتقالیtranslational flight, horizontal flightواژههای مصوب فرهنگستانحرکت هواگَرد در هوا از نقطهای به نقطۀ دیگر، بدون در نظر گرفتن جهت، بهکمک نیروی محرکه، درحالیکه بال آن نیروی بَرار تولید میکند
تعادل انتقالیtranslational equilibriumواژههای مصوب فرهنگستانحالتی برای جسم که در آن جسم یا ساکن میماند یا با سرعت ثابت بر روی خطی راست در حرکت است
انتقالیهلغتنامه دهخداانتقالیه . [ اِ ت ِ لی ی َ/ی ِ ] (ص نسبی ) انتقالی . - حرکت انتقالیه ؛ مقابل حرکت وضعیه . (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به انتقالی شود.
دولت انتقالیtransitional governmentواژههای مصوب فرهنگستاندولتی که معمولاً پس از جنگ داخلی تا تشکیل دولت منتخب مردم مأمور ادارۀ امور کشور میشود
انرژی انتقالیtranslational energyواژههای مصوب فرهنگستانانرژی جنبشی ناچرخشی جسم یا سامانه که برابر است با نصف حاصلضرب جرم در مجذور سرعت مرکز جرم
بالۀ انتقالیtransposition flapواژههای مصوب فرهنگستاننوعی بالۀ پوستی، معمولاً چهارگوش، که برای پوشاندن ضایعه به محل جدید منتقل میشود
پرواز انتقالیtranslational flight, horizontal flightواژههای مصوب فرهنگستانحرکت هواگَرد در هوا از نقطهای به نقطۀ دیگر، بدون در نظر گرفتن جهت، بهکمک نیروی محرکه، درحالیکه بال آن نیروی بَرار تولید میکند
انتقالیهلغتنامه دهخداانتقالیه . [ اِ ت ِ لی ی َ/ی ِ ] (ص نسبی ) انتقالی . - حرکت انتقالیه ؛ مقابل حرکت وضعیه . (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به انتقالی شود.
خودانتقالیself transfer, backbitingواژههای مصوب فرهنگستاننوعی نوآرایی در برخی واکنشهای بسپارش رادیکالی که در آن رادیکالی با الکترون نامزدوج در انتهای زنجیر به رادیکالی در طول زنجیر بدل میشود
دولت انتقالیtransitional governmentواژههای مصوب فرهنگستاندولتی که معمولاً پس از جنگ داخلی تا تشکیل دولت منتخب مردم مأمور ادارۀ امور کشور میشود
انرژی انتقالیtranslational energyواژههای مصوب فرهنگستانانرژی جنبشی ناچرخشی جسم یا سامانه که برابر است با نصف حاصلضرب جرم در مجذور سرعت مرکز جرم
بالۀ انتقالیtransposition flapواژههای مصوب فرهنگستاننوعی بالۀ پوستی، معمولاً چهارگوش، که برای پوشاندن ضایعه به محل جدید منتقل میشود
بلیت مسافر انتقالیtransfer passenger ticketواژههای مصوب فرهنگستانبلیتی که شرایط انتقال مسافران را از یک مسیر یا خط به مسیر یا خط دیگر فراهم میکند