انتقاصلغتنامه دهخداانتقاص . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) کم کردن . (منتهی الارب )(ناظم الاطباء) (آنندراج ) (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ) (از اقرب الموارد). || کم شدن . (منتهی الارب )
انتقاصفرهنگ انتشارات معین(اِ تِ) [ ع . ] 1 - (مص م .) کم کردن . کم شمردن . 2 - (مص ل .) کم شدن ، ناقص شدن . 3 - (اِمص .) کمی ، نقصان .
انتقاصفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. کم شدن؛ کمی.۲. کم کردن.۳. از حق کسی کاستن.۴. از کسی عیبجویی کردن.
انتقاثلغتنامه دهخداانتقاث . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) شتافتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ). اسراع . (از اقرب الموارد). || کندن چیزی را. (
انتقاعدیکشنری عربی به فارسیخيساندن , خيس خوردن , رسوخ کردن , بوسيله مايع اشباع شدن , غوطه دادن , در اب فرو بردن , عمل خيساندن , خيس خوري , غوطه , غوطه وري , غسل
تکاثف گرفتنلغتنامه دهخداتکاثف گرفتن . [ ت َ ث ُ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) التصاق . انتقاص حجم جسم .تراکم و برهم فشردگی ذرات یک جسم بر یکدیگر. خلاف انبساط و تخلخل . برهم انباشته شدن بخاطر
کم شدنلغتنامه دهخداکم شدن . [ ک َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) از تعداد چیزی کاسته شدن . کاستن . (فرهنگ فارسی معین ). نقصان . (ترجمان القرآن ). انتقاص . (زوزنی ) (منتهی الارب ). قلیل گشتن
ادیب ترکلغتنامه دهخداادیب ترک . [ اَ ب ِ ت ُ ] (اِخ ) شاعری است و از ابیات او در حدائق السحر بشاهد آمده است :تمنت سلیمی اَن اموت صبابةو اَهون شی ٔ عندنا ما تمنت .و نیز:ایا شمعاً یضی
تکاثفلغتنامه دهخداتکاثف . [ ت َ ث ُ ] (ع مص ) کثیف شدن . ضد لطیف شدن . (زوزنی ). برهم نشستن و سطبر شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). سطبر و غلیظ شدن و برهم ن
دبوللغتنامه دهخدادبول . [ دُ ] (ع مص ) دبل . (منتهی الارب ). نیرو دادن زمین را به سرگین و مانند آن . || پیراستن هر چیز. || رسیدن حوادث و سختی : دبلته الدبول ؛ رسید او را حوادث و