انتزاع کردنلغتنامه دهخداانتزاع کردن . [ اِ ت ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بازداشت کنانیدن . || از کار بیرون کردن . (ناظم الاطباء).
مفهومسازیconcept formation, concept acquisitonواژههای مصوب فرهنگستانفرایند انتزاع کردن فکر و مفهومی کلی و مشترک از مصداقهای خاص
wringingدیکشنری انگلیسی به فارسیخرد کردن، به زور گرفتن، فشردن، چلاندن، انتزاع کردن، پیچاندن، منحرف کردن
اعصردیکشنری عربی به فارسیفشردن , چلا ندن , به زور گرفتن , غصب کردن , انتزاع کردن , پيچاندن , منحرف کردن
ابوالغرانیقلغتنامه دهخداابوالغرانیق . [ اَ بُل ْ غ َ ] (اِخ ) ابوعبداﷲ محمد ثانی ، ابن ابی ابراهیم احمد از امرای بنی اغلب بشمال افریقیه . او پس از برادر خویش زیادةاﷲ در 250 هَ. ق . اما