عنثجلغتنامه دهخداعنثج . [ ع َ ث َ ] (ع ص ) بز کوهی فربه درشت اندام . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). عُناثِج . رجوع به عناثج شود. || گشن فربه و درشت اندامی که در هنگام گشنی حالت فتور و سستی در وی پیدا شده و اعراض از آن کند. (ناظم الاطباء).
عناثجلغتنامه دهخداعناثج . [ ع ُ ث ِ] (ع ص ) بز کوهی درشت اندام . (منتهی الارب ). بز کوهی فربه درشت اندام . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || گشن فربه ستبری که در هنگام گشنی حالت فتور در آن پیدا شود و گشنی نتواند. (ناظم الاطباء).
انتجاملغتنامه دهخداانتجام . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) رفتن سرما و باران و جز آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). بازایستادن باران و از بین رفتن سرما و جز آن . (از اقرب الموارد).
انتجاللغتنامه دهخداانتجال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) آشکار گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).آشکار شدن . (از اقرب الموارد). || گذشتن .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || روشن کردن آب زهیده ٔ بن دیوار را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). صافی کردن آب
انتجاءلغتنامه دهخداانتجاء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بچشم کردن . (منتهی الارب ). بچشم کردن و چشم زدن . (ناظم الاطباء). چشم زدن . (از اقرب الموارد) . || برگزیدن کسی را به راز گفتن . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ). مخصوص کردن کسی را به رازگویی . (از اقرب الموارد). کسی را مختص کردن به راز
انتجابلغتنامه دهخداانتجاب . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) پوست از درخت باز کردن . || برگزیدن چیزی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). برگزیدن . (از اقرب الموارد) (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ). انتخاب . (مصادر زوزنی ).
انتاجلغتنامه دهخداانتاج . [ اِ ] (ع مص ) زاییدن و بچه آوردن : اُنْتِجَت الناقه (مجهولاً)؛ زایید آن ماده شتر و بچه آورد. (از منتهی الارب ) (ازناظم الاطباء). بچه آوردن و زاییدن ناقه . (آنندراج ). || بر سر خود رفتن ناقه و معلوم نشدن که کجا زاییده . || انتج القوم ؛ زه آوردند شتران ایشان . || وقت ز
لونلغتنامه دهخدالون . [ ل َ ] (ع اِ) رنگ . گونه چون زردی و سرخی و مانند آن . (منتهی الارب ). مطلق رنگ . (برهان ). رنگ . (ترجمان القرآن جرجانی ). فام .رنج . (لغت محلی شوشتر ذیل کلمه ٔ رنج ). بَوص . بُوص . ردع . نجار. نُجار. (منتهی الارب ). فام و گون در کلمات مرکبه ، چون لعل فام و لعلگون . ج ،
انتجاملغتنامه دهخداانتجام . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) رفتن سرما و باران و جز آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). بازایستادن باران و از بین رفتن سرما و جز آن . (از اقرب الموارد).
انتجاللغتنامه دهخداانتجال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) آشکار گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).آشکار شدن . (از اقرب الموارد). || گذشتن .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || روشن کردن آب زهیده ٔ بن دیوار را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). صافی کردن آب
انتجاءلغتنامه دهخداانتجاء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بچشم کردن . (منتهی الارب ). بچشم کردن و چشم زدن . (ناظم الاطباء). چشم زدن . (از اقرب الموارد) . || برگزیدن کسی را به راز گفتن . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ). مخصوص کردن کسی را به رازگویی . (از اقرب الموارد). کسی را مختص کردن به راز
انتجابلغتنامه دهخداانتجاب . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) پوست از درخت باز کردن . || برگزیدن چیزی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). برگزیدن . (از اقرب الموارد) (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ). انتخاب . (مصادر زوزنی ).