انتلغتنامه دهخداانت . [ اَ ت َ ] (ع ضمیر) ضمیر مخاطب مذکر، یعنی تو. (ناظم الاطباء). تو مذکر. (ترجمان جرجانی مهذب عادل بن علی ). تو که مردی . (آنندراج ).
انتلغتنامه دهخداانت . [ اَ ت ِ ] (ع ضمیر) ضمیر مخاطب مؤنث ، یعنی تو. (ناظم الاطباء). تو مؤنث . (ترجمان جرجانی مهذب عادل بن علی ). تو که زنی . (آنندراج ).
پهندلغتنامه دهخداپهند. [ پ َ هََ ] (اِ) دامی باشد که بدان آهو گیرند. (برهان ). تله : چون نهاد او پهند را نیکوقید شد در پهند او آهو.رودکی .
عندلغتنامه دهخداعند. [ ع ِ دَ / ع َ دَ / ع ُ دَ ] (ع اِ) ظرف غیرمتصرف است برای مکان ، خواه حقیقی باشد، مانند: جلست عند زید (نزد زید نشستم )؛ و خواه مجازی ، مانند: عند زید علم ٌ (زید را علمی است ). و برای زمان نیز بکار رود، م
حانثلغتنامه دهخداحانث . [ ن ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از حنث . شکننده ٔقسم . خلاف کننده ٔ قسم . شکننده ٔ سوگند. سوگندشکننده . سوگندشکن . || زنهارخوار. || خلف وعده کننده . خلف عهد کننده . || مائل شده ازحق به باطل . || مائل شده از باطل به حق .- حانث گردانیدن کسی را ؛ مائل
حانطلغتنامه دهخداحانط. [ ن ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از حنوط. || احمر حانط؛ نیک سرخ . سخت سرخ . سرخ سرخ . سرخی سرخ . احمر قانی . || ثمره ٔ غضا. || ادیم حانط؛ پوست سرخ رنگ . || مرد باگندم . مرد با گندم بسیار. || حانطالصرة؛ خداوند صره ٔ کلان . بسیاردرم . || حانطالی ّ؛ دشمن است با من و کینه دارد. (من
انتگرالوند،انتگرالدهintegrandواژههای مصوب فرهنگستاندر یک انتگرال مفروض، تابعی که از آن انتگرال گرفته شود
انتخاب آر،انتخاب زادR-selectionواژههای مصوب فرهنگستاننوعی انتخاب طبیعی که در آن گونههایی که بالاترین نرخ زادآوری را دارند، در زیستگاههای متغیر استقرار مییابند
انتخاب کا،انتخاب پادK-selectionواژههای مصوب فرهنگستاننوعی انتخاب طبیعی که در آن گونههایی که بالاترین نرخ بقا را دارند، در زیستگاههای پایدار استقرار مییابند
داونانتلغتنامه دهخداداونانت . [ وِ ] (اِخ ) سر ویلیام داونانت از شعراء انگلیس است . در 1605 بزاده و در 1666 م . درگذشته است و اشعار بسیار دارد. || پسر وی چارلز داونانت در امور سیاسی و علم ثروت تألیفاتی دارد. (قاموس الاعلام ترکی
تارانتلغتنامه دهخداتارانت . (اِخ ) یکی از خلیج های بحر روم است دراروپا. (فرهنگ نظام ). خلیجی است در جنوب ایتالیا که بوسیله ٔ دریای «ایونیه » تشکیل شده است و شهر تارانت در کنار آن قرار دارد. نام آن در لاتین تارانتوم است . رجوع بماده ٔ بعد شود.
تارانتلغتنامه دهخداتارانت . (اِخ ) شهری است در جنوب ایتالیا بر کنار خلیجی بهمین نام ، از شهرهای باستانی است . در 1940 م . نیروی هوایی و دریایی انگلستان در آنجا فاتح شد. 120000 تن سکنه دارد. مؤلف تاریخ ایران باستان آرد: ... بعد
تارودانتلغتنامه دهخداتارودانت . (اِخ ) قصبه ایست در مغرب اقصی در 220هزارگزی جنوب غربی مراکش ، و بر کنار نهر رأس الوادی ، و مرکز ایالت «سوس » میباشد، حصاری بر گرداگردش قرار دارد، دارای یک قلعه و سه باب مسجد جامع بزرگ و مساجد متعدد و دباغخانه های بسیار میباشد و می