انبارگاه مرکزیconcentration yardواژههای مصوب فرهنگستانمحل نگهداری چوب کاغذ برای بارگیری مجدد و انتقال به کارخانۀ کاغذسازی
انبارگاه جنگلforest depot, landing yardواژههای مصوب فرهنگستانمحوطهای موقت یا دائم در داخل یا نزدیک جنگل برای جمعآوری و دستهبندی فراوردههای جنگلی
مشهدلغتنامه دهخدامشهد. [ م َ هََ ] (اِخ ) نام شهری در ایران که به زمان قدیم آن را طوس میگفتند. چون مزار شریف حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام در آن شهر واقع است لهذا مشهد مقدس
بارگاهلغتنامه دهخدابارگاه . (اِ مرکب ) بارگه . خیمه ٔپادشاهان و سلاطین را گویند. (برهان ). خانه و خیمه ٔ پادشاهان است که لشکر و سپاه و غیره بسلام آیند. (آنندراج ). نوعی از خیام مر
دویدنلغتنامه دهخدادویدن . [ دَ دَ ] (مص ) رفتن با تعجیل بسیار. شتابان رفتن . تاختن . (از ناظم الاطباء). اخرار. ساو. زکیک . قرضبة. قحص . افاجة. فندسة. کودءة. هبذ. کعسبة. تعی . جظ.
انباشته دیرحملcold deckواژههای مصوب فرهنگستانانباشتهای که پس از تخلیه در انبارگاه مدتی در آنجا نگهداری میشود