انارینلغتنامه دهخداانارین . [اَ رَ ] (اِ مثنای انار) انار شیرین و انار ترش . - آب انارین ؛ آب انار شیرین و ترش . (ناظم الاطباء). و رجوع به انار شود.
اناریننلغتنامه دهخداانارینن . [ اَ نارْ ری ن ُ ] (اِ) انف العجل . لخنیس . (از لکلرک ). و رجوع به انف العجل شود.
ادارینلغتنامه دهخداادارین . [ اَ ] (ص ) مؤلف برهان گوید: بلغت زند و پازند هر چیز زشت و بد را گویند و به این معنی بجای حرف ثانی رای قرشت هم بنظر آمده است .
اناریننلغتنامه دهخداانارینن . [ اَ نارْ ری ن ُ ] (اِ) انف العجل . لخنیس . (از لکلرک ). و رجوع به انف العجل شود.
جوشیصالغتنامه دهخداجوشیصا. [ ] (اِ) به لغت نبطی بار درختی است به قدر نخودی و بشکل زعرور و خشخاش بسیار کوچکی و بعد از رسیدن سرخ لون و قابض است و درخت او بقدر درخت آلوبالو و چتری و
رمان مزلغتنامه دهخدارمان مز. [ رُم ْ ما ن ِ م ُزز ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) انار میخوش . انار ترش و شیرین . (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (مخزن الادویه ). صاحب مخزن الادویه آرد: در سردی
انف العجللغتنامه دهخداانف العجل . [ اَفُل ع ِ ] (ع اِ مرکب ) ثمری است شبیه به بینی گاو، و نبات آن مابین شجر و گیاه و برگ آن شبیه ببرگ کاسنی و ریزه تر از آن و ثمر آن مستعمل نیست بلکه
شادنجلغتنامه دهخداشادنج . [ دَ ن َ ] (معرب ، اِ) معرب شادنه . حجرالدم . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). حجر الطور. حجر هندی . بیدوند. معرب شادنه و آن را حجرالدم نیز گویند و آن سنگی است نر