اناثلغتنامه دهخدااناث . [ اِ ] (ع اِ) ج ِاُنْثی ̍. ماده ها. (از اقرب الموارد) (از غیاث اللغات ) (از آنندراج ). مقابل ذکور. مادگان . زنان . در فارسی غالباً اُناث تلفظ کنند. (از ف
اناثلغتنامه دهخدااناث .[ اُ ] (از ع ، اِ) ماده از انسان ، بزرگ باشد یا کوچک ، دختر باشد یا زن . (ناظم الاطباء). زنان . مادگان :از تو نوشند از ذکور و از اناث بی دریغی در عطایا مس
اناثلغتنامه دهخدااناث .[ اِ ] (ع اِ) ستاره های اُنْثی ̍. (ناظم الاطباء). ستاره های خرد. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || آنچه جان ندارد مانند درخت و سنگ . (منتهی الارب ) (نا
اناسلغتنامه دهخدااناس . [ اُ ] (اِخ ) شهریست در کرمان از نواحی روذان و در سرحد فارس و کرمان واقع است . (از معجم البلدان ).
اناسلغتنامه دهخدااناس . [ اُ ] (ع اِ) مردمان . (ترجمان جرجانی مهذب عادل بن علی ) (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (فرهنگ فارسی معین ). مردم . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). انس .
عناسلغتنامه دهخداعناس . [ ع ِ ] (ع مص ) دیر ماندن دختر در خانه بی شوی ، چندانکه از شمار ابکار برآید. (از منتهی الارب ) (آنندراج ). طولانی شدن ماندن دختر در خانه ٔ خانواده ٔ خود
اناثاًلغتنامه دهخدااناثاً. [ اِ ثَن ْ ] (ع ق ) مادینه . زنینه . مقابل ذکوراً. (از فرهنگ فارسی معین ). رجوع به اِناث و اُناث شود.
اناثیلغتنامه دهخدااناثی . [ اُ ] (ع اِ) ج ِ اُنْثی ̍. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). رجوع به انثی و اناث شود.
اناثیمالغتنامه دهخدااناثیما. [ ] ( ) (به معنی جداجداشده یا ترساننده ) غالباً قصد از این لفظ وقف نمودن حیوان یا شخص یا مکانی می باشد برای هلاکت و معنی آن با معنی حرام نمودن یکی است
اناثاًلغتنامه دهخدااناثاً. [ اِ ثَن ْ ] (ع ق ) مادینه . زنینه . مقابل ذکوراً. (از فرهنگ فارسی معین ). رجوع به اِناث و اُناث شود.
اناثیلغتنامه دهخدااناثی . [ اُ ] (ع اِ) ج ِ اُنْثی ̍. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). رجوع به انثی و اناث شود.
اناثیمالغتنامه دهخدااناثیما. [ ] ( ) (به معنی جداجداشده یا ترساننده ) غالباً قصد از این لفظ وقف نمودن حیوان یا شخص یا مکانی می باشد برای هلاکت و معنی آن با معنی حرام نمودن یکی است