ام نیارلغتنامه دهخداام نیار. [ اُم ْ م ِ ] (اِخ ) دختر زیدبن مالک . از زنان صحابی بود. رجوع به الاصابة فی تمییز الصحابة ج 8 ص 286 شود.
امتیارلغتنامه دهخداامتیار. [ اِ ] (ع مص ) شمشیربرکشیدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج )(ناظم الاطباء) . || خواربار آوردن جهت کسی . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد)
انمیارلغتنامه دهخداانمیار. [ اِ ] (ع مص ) برکنده شدن موی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بیفتیدن . (تاج المصادر بیهقی ). || ریختن پشم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
انیارلغتنامه دهخداانیار. [ اَن ْ] (ع اِ) ج ِ نیر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). یوغ .(آنندراج ). || چوب جولاهگان . (آنندراج ).- ناقه ٔ ذات نیرین و ذات انیار ؛ ناقه ای کلانسال که
آمنیاکلغتنامه دهخداآمنیاک . [ م ُ ] (فرانسوی ، اِ) آمونیاک . جسمی است که از زغال سنگ به دست کنند و در طب بکار است و خاصه مالیدن آن بجای گزیدگیهای عقرب و زنبور و مانند آن نهایت سود
مأوالغتنامه دهخدامأوا. [ م َءْ ] (ع اِ) جای بودن و با لفظ دادن و ساختن و گرفتن و به مأوا شدن مستعمل . (آنندراج ). مسکن و منزل و خانه و لانه و جایگاه و مقام و جای اقامت و مکان
استادنلغتنامه دهخدااستادن . [ اِ دَ ] (مص ) ایستادن . ستادن . قیام . برپا شدن . خاستن . بخاستن . برخاستن . سر پا ماندن : شد به گرمابه درون استاد غوشت بود فربی و کلان بسیارگوشت . ر
خریدارلغتنامه دهخداخریدار. [ خ َ ] (نف ) خریدکننده . مشتری . (ناظم الاطباء). خَرَندَه ، بایع، بَیِّع. (یادداشت بخط مؤلف ) : ای خریدار من ترا بدو چیز. رودکی .ز هر سو فراوان خریدار
سوگند خوردنلغتنامه دهخداسوگند خوردن . [ س َ / سُو گ َ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) سوگند یاد کردن . قسم خوردن . (یادداشت بخط مؤلف ). حلف . ایلاء. ایتلاء. (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن
طارملغتنامه دهخداطارم . [ رَ ] (اِخ ) یاقوت این کلمه را بدین صورت آورده (طرم ) گوید ناحیه ای است بزرگ در کوههای مشرف بر قزوین طرف بلاد دیلم . آن ناحیه را دیده ام . اراضی و دیه ه