ام عتابلغتنامه دهخداام عتاب . [ اُم ْ م ِ ع َت ْ تا ] (ع اِ مرکب ) کفتار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). در اقرب الموارد عتاب بفتح عین و در تاج العروس بکسر و بوزن
ام عتبانلغتنامه دهخداام عتبان . [ اُم ْ م ِ ع ِ ] (ع اِ مرکب ) کفتار. (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).
اعتابلغتنامه دهخدااعتاب . [ اِ ] (ع مص ) رضا دادن . || بازگشتن بسوی مسرت کسی از اسائت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). رضا شدن از کسی یعنی رها کردن چیزی را که بدان سبب
کفتارلغتنامه دهخداکفتار. [ ک َ ] (اِ) جانوری است صحرایی و درنده که به هندی هوندار گویند. (غیاث ) (آنندراج ). پستانداری است از راسته ٔ گوشتخواران که تیره ٔ خاصی را به نام کفتاران
گندملغتنامه دهخداگندم . [ گ َ دُ ] (اِ) پهلوی و پازند گنتم ، معربش جندم (در: جوزجندم )، کردی گَنم ، افغانی قنوم ، وخی قیدیم ، سنگلیچی و منجی غندم ، سریکلی ژندم ، ژندوم ، شغنی ژی
ام جعفرلغتنامه دهخداام جعفر. [ اُم ْ م ِ ج َ ف َ ] (اِخ ) (عتابة) مادر جعفربن یحیی برمکی و زنی بود در نهایت فصاحت و طلاقت ، پس از برچیده شدن بساط برمکیان به فقر و آوارگی افتاد. (از
انبساطلغتنامه دهخداانبساط. [ اِم ْ ب ِ] (از ع ، اِمص ) فراخی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). سمت . (یادداشت مؤلف ). || گستاخی . (زمخشری ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (تاریخ بیهقی ) :
خالدلغتنامه دهخداخالد. [ ل ِ ] (اِخ ) ابن عتاب . وی عامل حجاج بر ری بود. روزی حجاج در نامه ای مادر او را که ام ولد بود دشنام داد او نیز در جواب خود به حجاج سخنهای درشت نوشت . حج