ام زیدلغتنامه دهخداام زید. [ اُم ْ م ِ زَ ] (اِخ ) نام چند تن از زنان صحابی بود. رجوع به الاصابة فی تمییزالصحابة ج 8 ص 235 و 236 شود.
آمدیدگویش اصفهانی تکیه ای: bemâɂiya طاری: bumayid طامه ای: bomeɹid طرقی: bamayid کشه ای: bemayid نطنزی: bamiyid
امید داشتنلغتنامه دهخداامید داشتن . [ اُ/اُم ْ می ت َ ] (مص مرکب ) امیدوار بودن . امل . (فرهنگ فارسی معین ). ترجیه . (تاج المصادر بیهقی ). امید داشتن بر چیزی و یا در چیزی ؛ چشم داشتن
عندلغتنامه دهخداعند. [ ع ِ دَ / ع َ دَ / ع ُ دَ ] (ع اِ) ظرف غیرمتصرف است برای مکان ، خواه حقیقی باشد، مانند: جلست عند زید (نزد زید نشستم )؛ و خواه مجازی ، مانند: عند زید علم ٌ
زیدلغتنامه دهخدازید. [ زَ / زی / زَ ی َ ] (ع مص ) افزون شدن و افزون کردن (لازم و متعدی ) . یقال : زاده اﷲ خیراً و زاد فیما عنده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از آنندراج )
بکرلغتنامه دهخدابکر. [ ب َ ] (ع ضمیرمبهم ) مأخوذ از تازی ، کلمه ٔ مبهم است : عمر وزید و بکر مانند فلان و فلان . فلان و بهمان : گفت آری گر وفا بینم نه مکرمکرها بس دیده ام از زی
ظرفلغتنامه دهخداظرف . [ ظَ ] (ع اِ) جای چیزی . آنچه در آن چیزی نهند. آوند. باردان . (مهذب الاسماء). حیّز. خنور. اِناء. وِعاء. ج ، ظروف : در وقت گویائی من به این سوگند یا ملک من
املغتنامه دهخداام . [ اَ ] (ع حرف ربط) بمعنی یای تردید. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). حرف عطف است ومعنی آن استفهام ، و استعمال آن بر دو وجه است یکی آنکه با الف استفهام باشد بمعنی