ام زفرةلغتنامه دهخداام زفرة. [ اُم ْ م ِ زَ رَ ] (ع اِ مرکب ) جهان . (از المرصع). || جانوری است که با شیر (اسد) دشمنی میورزد. (از المرصع). و رجوع به زفرة شود.
املغتنامه دهخداام . [ اَ ] (پیشوند) اَن . علامت سلب است در مثال امرد و انبره بمعنی شتر بی مو، مثل این است که یکی سلب مرد و دیگری سلب بَرَگی است . (یادداشت مؤلف ).
املغتنامه دهخداام . [ اَ ] (ع حرف ربط) بمعنی یای تردید. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). حرف عطف است ومعنی آن استفهام ، و استعمال آن بر دو وجه است یکی آنکه با الف استفهام باشد بمعنی
املغتنامه دهخداام . [ اَ / ََم ْ ] (ضمیر) ََم . ضمیر متکلم است و مرکب استعمال کنند، همچون جامه ام و خامه ام ؛ یعنی جامه ٔ من و خامه ٔ من . (انجمن آرا) (آنندراج ) (هفت قلزم ).
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَم َ ] (اِخ ) ابن جعفربن موسی بن یحیی بن خالدبن برمک معروف به جحظه و مکنی به ابوالحسن . ابن خلکان آرد: ابوالحسن احمدبن جعفربن موسی بن یحیی بن خالدبن بر
دنیالغتنامه دهخدادنیا. [ دُن ْ ] (ع ص ) تأنیث ادنی ، به معنی نزدیکتر. (مهذب الاسماء) (از منتهی الارب ). نزدیکتر. (ترجمان القرآن جرجانی ص 49). مقابل قُصْوی ̍. (یادداشت مؤلف ).
انبوهلغتنامه دهخداانبوه . [ اَم ْ ] (ص ) بسیار، خواه بسیاری مردم و خواه چیزی دیگر. (از برهان قاطع). بسیار و متعدد. (ناظم الاطباء). بسیار. (انجمن آرا). بسیار. متعدد. کثیر. (فرهنگ
لاوسمهلغتنامه دهخدالاوسمه . [ وَ م َ / م ِ ] (اِ) نام نسیجی است : آیا بروی شاهد والا چه خوش زنندمشاطگان جامه ٔ لاوسمه خالها. نظام قاری (دیوان البسه ص 38).گشته ام گرد گلستان و ریاض
واجب دیدنلغتنامه دهخداواجب دیدن . [ ج ِدی دَ ] (مص مرکب ) لازم دیدن . لازم دانستن . (دیدن در اینجا به مفاهیمی که در عربی از افعال قلوب استنباط می شود میباشد) : من حکایتی خوانده ام ..