امین جندیلغتنامه دهخداامین جندی . [ اَ ن ِ ج ُ ] (اِخ ) شیخ امین بن خالدبن محمدبن احمد جندی . شاعر عرب و از بزرگان شهر حمص بود. در این شهر متولد شد و در همانجا درگذشت (1257 هَ .ق .).
امینلغتنامه دهخداامین . [ اَ ] (ع ص ) امانت دار. (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (مؤید الفضلاء). زنهاردار. (فرهنگ فارسی معین ). قفان . (منتهی الارب ، ذیل ق ف ن ). قبان . (منتهی ا
امینلغتنامه دهخداامین . [ اَ ی َ ] (ع ن تف ) دروغتر. اکذب : احسن الشعر امینه و اعذبه اکذبه . (یادداشت مؤلف ).
ابن قضیب البانلغتنامه دهخداابن قضیب البان . [ اِ ن ُ ق َ بِل ْ ] (اِخ ) السید عبداﷲبن محمد حجازی . از متأخرین شعرای عرب . قصیده ٔ دالیّه ٔ او در مدح رسول صلوات اﷲعلیه مشهورو سایر اشعار ا
ابن ماسویهلغتنامه دهخداابن ماسویه . [ اِ ن ُ ی َ ] (اِخ ) ابوزکریا یحیی (یوحنا)بن ماسویه . فاضلی طبیب و مصنفی دانشمند بود. خدمت مأمون و معتصم و واثق کرد. پدراو ماسویه در جندی شاپور ع
سابورلغتنامه دهخداسابور. (اِخ ) ابن سهل . از پزشکان معروف عیسوی کیش ایران است که در قرن سوم هجری میزیست . پدرش سهل کوسج نیز طبیب بود و بعلت اینکه از مردم اهواز و خوزستان است به خ
زبیدیلغتنامه دهخدازبیدی . [ زَ ] (اِخ ) موسی بن طارق ، مکنی به ابوقره . قاضی و راوی حدیث .از اسحاق بن راهویه و ابن جریح و ثوری حدیث دارد. وی از زبید یمن است . (از تاج العروس ). م
جبرائیللغتنامه دهخداجبرائیل . [ ج َ ] (اِخ ) ابن بختیشوع بن جورجیس بن بختیشوع ، از اطباء حاذق و ماهر از مردم جندیشابور که در خدمت هارون الرشید و خلفاء بعد از وی بود. او تألیفات بس