امین الخوریلغتنامه دهخداامین الخوری . [ اَ نُل ْ ] (اِخ ) امین بن یوسف بن ابراهیم بن اسطفان . پزشک و نویسنده و ادیب عرب . در لبنان متولد شد و بسوریه و مصر رفت .او را کتابهایی است . (13
امین آل محمدلغتنامه دهخداامین آل محمد. [ اَ ن ِ ل ِ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) لقب ابومسلم خراسانی بود. (یادداشت مؤلف ). و رجوع به ابومسلم شود.
امین الاطباءلغتنامه دهخداامین الاطباء. [ اَ نُل ْ اَ طِب ْ با ] (اِخ ) میرزا احمد رشتی . حکیم باشی ناصرالدین شاه و شاعر بود. (از فرهنگ سخنوران ). و رجوع به المآثر و الاَّثار ص 210 و 211
امین الامناءلغتنامه دهخداامین الامناء. [ اَ نُل ْ اُ م َ ] (اِخ )ابوعبداﷲ حسین بن طاهر وزان مصری . در اوایل خلافت الحاکم بامراﷲ فاطمی عهده دار امور بیت المال بود و سپس بوزارت رسید و دو
امین الدولهلغتنامه دهخداامین الدوله . [ اَ نُدْ دَ ل َ ] (اِخ ) ابوالحسن ... بن غزال بن ابی سعید، مشهوربه ابن غزال . درگذشته به سال 648 هَ .ق . وزیر ملک صالح . از اکراد مصر و دانشمند و
امین الدولهلغتنامه دهخداامین الدوله . [ اَ نُدْ دَ ل َ ] (اِخ ) حسن بن عماربن ابی الحسن . از وزراء الحاکم بامراﷲ خلیفه ٔ فاطمی مصر بود. ابن خلکان او را به بزرگی و خردمندی ستوده است . و
خوریلغتنامه دهخداخوری . (اِخ ) امین بن یوسف بن ابراهیم بن الطفان الخوری . بسال 1885 م . زاده شد و بسال 1919 درگذشت . طبیب و کاتب و ادیب بود. در لبنان پا بدنیا گذاشت و در مدارس س
غلاملغتنامه دهخداغلام . [ غ ُ] (ع اِ) کودک . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ). کودک شهوت پدیدآمده . (ترجمان علامه ٔ جرجانی تهذیب عادل نسخه ٔکتابخانه ٔ لغت نامه ). پسر از هنگام ولاد
یمینلغتنامه دهخدایمین . [ ی َ ] (ع اِ) سوی راست ، خلاف یسار. ج ، اَیْمُن ، ایمان . جج ، ایامن ، ایامین . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). دست راست از سویها. (یادداشت
قملغتنامه دهخداقم . [ ق ُ ] (اِخ ) از شهرهای مشهور ایران است که بیشتر با کاشان از آن نام برده میشود. طول آن 50 درجه و 53 دقیقه و عرض آن 34 درجه و 38 دقیقه است و از سطح دریا 93
ابومسلملغتنامه دهخداابومسلم . [ اَ م ُ ل ِ ] (اِخ ) مروزی .بلعمی در ترجمه ٔ طبری آرد: خبر بیرون آمدن ابومسلم صاحب دولت ولد عباس ، و این ابومسلم غلامی بود و سرّاجی همی کردی نامش عبد