امیروحیدفرهنگ نامها(تلفظ: amir vahid) (عربی) امیر و پادشاه یگانه ، حاکم و پادشاه بینظیر ، فرمانده یکتا و ... .
امروتلغتنامه دهخداامروت . [ اَ ] (اِ) امرود. (برهان قاطع) (فرهنگ جهانگیری ) (آنندراج ). رجوع به امرود شود.
امرودلغتنامه دهخداامرود. [ اَ ] (اِ) در پهلوی ارموت و انبروت . (از حاشیه ٔ برهان قاطعچ معین ). در آستارا آرموت . در منجیل ، هومرو . در شفارود، اومبرو گویند. (ازجنگل شناسی کریم ساعی ج 1 ص 238) . گلابی . (فرهنگ فارسی معین ). قسم
عمروطلغتنامه دهخداعمروط. [ ع ُ ] (ع ص ، اِ) دزد. (منتهی الارب ). دزدی که هرچه ببیند آن را برباید. (از اقرب الموارد). || کسی که چیزی نداشته باشد. || خبیث . || درویش سرکش . ج ، عَماریط، عَمارطة (منتهی الارب ) (اقرب الموارد)، عَمارط. (اقرب الموارد).