اموتلغتنامه دهخدااموت . [ اَم ْ وَ ] (ع ص ) ما اموته ؛ چه مرده دل است او. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
اموتلغتنامه دهخدااموت . [ اُ ] (ع اِ) ج ِ اَمْت . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). جاهای بلند و پشتهای خرد و نشیب و فراز در چیزی . (آنندراج ). و رجوع به اَمْت شو
اموتلغتنامه دهخدااموت . [ اُ م ُوْ وَ ] (ع مص ) کنیزک گردیدن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). گویند ماکنت امة و لقد اموت اموة؛یعنی کنیزک نبودی و کنیزک گر
آموتلغتنامه دهخداآموت . (اِ) آشیان مرغان شکاری مانند باز و عقاب و شاهین . آشیانه : بر قله ٔقاف بخت و اقبال آموت عقاب دولت تست . منجیک .و الموت ، مرکب از آلُه ْ به معنی عقاب و مو
آموتفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهآشیانۀ پرندگان شکاری؛ آشیان: ◻︎ بر قلهٴ قاف بخت و اقبال / آموت عقاب دولت توست (منجیک: شاعران بیدیوان: ۲۲۰).
علاموتلغتنامه دهخداعلاموت . [ ع َ ] (اِ) دوشیزگان لفظی موسیقی ، و محتمل است که بمناسبت معنایش قصد ازین باشد که با صدای دوشیزگان خوانده شود. رجوع شود به الاموت . (از قاموس کتاب مقد