املطلغتنامه دهخدااملط. [ اَ ل َ ] (ع ص ) مرد بی موی اندام . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ریخته موی . (مصادر زوزنی ) (آنندراج ). کسی که در تن او موی نباشد. امرط. (از اقرب الموا
املتلغتنامه دهخدااملت . [ اُ ل ِ ] (فرانسوی ، اِ) خوراکی است که با تخم مرغ و مواد دیگر تهیه کنند. خاگینه . نیمرو. (فرهنگ فارسی معین ).
عملطلغتنامه دهخداعملط. [ ع َ م َل ْ ل َ / ع ُم ْ م َ ل ِ ] (ع ص ) سخت و توانا بر سفر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
املادانلغتنامه دهخدااملادان . [ اِ ] (نف مرکب ) کسی که طریقه ٔ نوشتن کلمات را بخوبی می داند. (ناظم الاطباء).
ملطاءلغتنامه دهخداملطاء. [م َ ] (ع ص ) مؤنث املط. یعنی زنی که اندامش بی موی باشد. ج ، مُلط. (ناظم الاطباء). و رجوع به املط شود.
ملطلغتنامه دهخداملط. [ م ُ ](ع ص ، اِ) ج ِ املط و مَلْطاء. (ناظم الاطباء). ج ِ املط. (از اقرب الموارد). رجوع به املط و ملطاء شود.
ملطلغتنامه دهخداملط. [ م َ ل َ ] (ع مص ) بی موی گردیدن اندام و سبک ریش گردیدن . مَلطَه . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). املط گردیدن . (از اقرب الموارد). و رجوع
سبک ریشلغتنامه دهخداسبک ریش . [ س َ ب ُ ] (ص مرکب ) تنک ریش . آنکه ریش تنک دارد نه انبوه : سناط [ س ِ / س َ ]؛ کوسه ای که ریش نباشد آن را، یا مرد سبک ریش در رخسار، یا آنکه ریش بر ز
املادانلغتنامه دهخدااملادان . [ اِ ] (نف مرکب ) کسی که طریقه ٔ نوشتن کلمات را بخوبی می داند. (ناظم الاطباء).