امعانلغتنامه دهخداامعان . [ اِ ](ع مص ) دور اندیشیدن در کاری . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). دور اندیشیدن . (آنندراج ). گویند: امعن فی الامر؛ دور اندیشید در کار. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). تیز کردن نظر و دور رفتن در کاری یعنی در کاری غور کردن . (غیاث اللغات ).<b
امعانفرهنگ فارسی معین( اِ ) [ ع . ] 1 - (مص م .) دقت کردن . 2 - غور کردن . 3 - (اِمص .) دوراندیشی ، دقت .
مقدار اَبرcloud amountواژههای مصوب فرهنگستانبخشی از آسمان که برطبق برآورد از یک نوع اَبر در تراز معینی یا از انواع اَبر در ترازهای گوناگون پوشیده میشود
همعانلغتنامه دهخداهمعان . [ هََ م َ ] (ع مص ) فرودویدن اشک و آب و جز آن . (تاج المصادر بیهقی ). همع. (اقرب الموارد). رجوع به همع شود.
امهانلغتنامه دهخداامهان . [ اِ ] (ع مص ) حقیر شمردن . (ناظم الاطباء). || ضعیف گردانیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد). || بخدمت گرفتن . استخدام . (از اقرب الموارد). || سرزنش کردن . (ناظم الاطباء).
عمهانلغتنامه دهخداعمهان . [ ع َ م َ ] (ع مص ) سرگشته گردیدن . دودِله شدن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).عَمه . عَمَه . عُموه . عُموهیة. رجوع به عُموه شود.
امعان نظرواژهنامه آزاداِمعان نَظَر؛ تدقیق، تعمق، توجه، دقت، ژرفنگری، غور. || (لغت نامۀ دهخدا) نگاه با زیرکی و فراست و غوررسی و عاقبت اندیشی. نیکو نگریستن و دوراندیشی و تحقیق و دقت نظر در مطلبی؛ مثال: زاین همی گوید نگارنده ٔ فکر/ که بکن ای بنده امعان نظر (مولوی). امعان نظر در ترتیب کتاب و تهذیب ابواب ایجاز سخن را مصلحت دی
دقتفرهنگ مترادف و متضادامعان، امعاننظر، تدقیق، تمرکزفکر، توجه، غوررسی، کنجکاوی، مداقه، مراقبت، نکتهبینی
مداقهفرهنگ مترادف و متضادامعان، باریکبینی، بررسی، دقت نظر، تدقیق، توجه، دقت، کنجکاوی، موشکافی، ملاحظه
نکتهفرهنگ فارسی عمید۱. مسٲلۀ دقیقی که با دقت نظر و امعان فکر بهدست آید.۲. جملۀ لطیفی که در شخص تٲثیر کند و مایۀ انبساط شود.
بررسی کردنلغتنامه دهخدابررسی کردن . [ ب َرْ، رَ / رِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تحقیق کردن .جستجو و پرسش کردن . || امعان نظر کردن .
کنجکاویلغتنامه دهخداکنجکاوی . [ ک ُ ] (حامص مرکب ) تفحص و تلاش و دقت و غور و امعان . (غیاث ) (آنندراج ). تفحص دقیق . غوررسی . (فرهنگ فارسی معین ).
امعان نظرواژهنامه آزاداِمعان نَظَر؛ تدقیق، تعمق، توجه، دقت، ژرفنگری، غور. || (لغت نامۀ دهخدا) نگاه با زیرکی و فراست و غوررسی و عاقبت اندیشی. نیکو نگریستن و دوراندیشی و تحقیق و دقت نظر در مطلبی؛ مثال: زاین همی گوید نگارنده ٔ فکر/ که بکن ای بنده امعان نظر (مولوی). امعان نظر در ترتیب کتاب و تهذیب ابواب ایجاز سخن را مصلحت دی
جامعانلغتنامه دهخداجامعان . [ م ِ ] (اِخ ) حله ٔ مزیدیه است . (منتهی الارب ). رجوع به حله ٔ مزیدیه شود.