لغتنامه دهخدا
امع. [ اِم ْ م َ ] (ع ص ) مرد سست رای فرمانبردار هرکس . || هر که همراه مردمان بضیافت رود بی آنکه خوانده باشند او را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || آنکه در دین تبعیت دیگران نماید. || متردد در غیر صنعت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).