امضلغتنامه دهخداامض . [ اَ م َ ] (ع مص ) باک نداشتن از معاتبه و بر عزیمت خویش ماندن . || بی باکانه بر زبان آوردن آنچه در دل است . (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء).
امزلغتنامه دهخداامز. [ اِ م ِ ] (اِخ ) شهری است در سوریه که بعلت معبد قدیمی آن بنام معبد آفتاب مشهور است . رجوع به لاروس شود.
امضغدیکشنری عربی به فارسیجويدن , خاييدن , تفکر کردن , چاوش کردن , نرم کردن , خمير کردن , بزاقي کردن , چيزهاي جويدني , ملچ ملوچ کردن