امشاطیلغتنامه دهخداامشاطی . [ اَ ] (ع ص نسبی ) منسوب به اَمشاط (شانه ها) و فروش آن . (از انساب سمعانی ).
امشاطیلغتنامه دهخداامشاطی . [ اَ ] (اِخ ) ابویحیی زکریابن زیاد، از مردم بصره و از روات بود. (از انساب سمعانی ).
اماطیطسلغتنامه دهخدااماطیطس . [ ] (معرب ، اِ) سنگی است که در طب قدیم برای قطع سیلان خون بکار میرفت . در فارسی شادنه و در عربی شادنج (معرب شادنه ) و حجرالدم نامیده میشود. (از تحفه ٔ
امشاطلغتنامه دهخداامشاط. [ اَ ] (ع اِ)ج ِ مُشط و مَشط و مِشط و مَشِط و مُشُط. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). و همچنین ج ِ مُشُطّ. (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). شانه ها. رجوع
علی مناویلغتنامه دهخداعلی مناوی . [ ع َ ی ِ م َ ] (اِخ ) ابن محمد مناوی . ملقب به نورالدین و مکنی به ابوالهمم . وی نزد ابن امشاطی تحصیل کرد و پس از سال 900 هَ . ق . درگذشت . او راست
ابن نفیسلغتنامه دهخداابن نفیس . [ اِ ن ُ ن َ ] (اِخ ) علاءالدین ابوالحسن علی بن ابی الحزم علاءالدین بن النفیس مصری قرشی . او طب را نزد ابن الدخوار به دمشق آموخت و نیز بتحصیل علم نحو
اماطیطسلغتنامه دهخدااماطیطس . [ ] (معرب ، اِ) سنگی است که در طب قدیم برای قطع سیلان خون بکار میرفت . در فارسی شادنه و در عربی شادنج (معرب شادنه ) و حجرالدم نامیده میشود. (از تحفه ٔ
امشاطلغتنامه دهخداامشاط. [ اَ ] (ع اِ)ج ِ مُشط و مَشط و مِشط و مَشِط و مُشُط. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). و همچنین ج ِ مُشُطّ. (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). شانه ها. رجوع
مشاطلغتنامه دهخدامشاط. [ م ِ ] (ع اِ) امشاط. ج ِ مشط (مثلثة). شانه ها. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). و رجوع به مشط شود.