امز هلاللغتنامه دهخداامز هلال . [ اِ زِ ] (ع مص ) واشدن و گشاده گردیدن ابر از هوا، گویند: امزهل السحاب ؛ اذا انکشف . (ناظم الاطباء). انقشاع . (از اقرب الموارد). کنار رفتن و پراکنده
امضحلاللغتنامه دهخداامضحلال . [ اِ ض ِ ] (ع مص ) نیست شدن و رفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مقلوب اضمحلال و به معنی آن در زبان کلابیون . (از اقرب الموارد).
امزلغتنامه دهخداامز. [ اِ م ِ ] (اِخ ) شهری است در سوریه که بعلت معبد قدیمی آن بنام معبد آفتاب مشهور است . رجوع به لاروس شود.
چونلغتنامه دهخداچون . (حرف اضافه ) در پهلوی چیگون مرکب ازچی (چه ) و گون و گونه که بمعنی قسم و رنگ است و مخفف آن چو میباشد. (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). برای تشبیه آید و بمعنی ما
زلغتنامه دهخداز. (حرف ) صورت حرف سیزدهم است از حروف هجا و در حساب جُمَّل آن را به هفت دارند و در شمار ترتیبی نماینده ٔ عدد 13 است و نام آن زاء، زای ، زی و ز است . و آن را در
بلندلغتنامه دهخدابلند. [ ب ُ ل َ ] (ص ، ق ) مقابل پست . (از برهان ). مرتفع و عالی و سرافراز. (ناظم الاطباء). کشیده . افراشته . برافراشته . مرتفع، در مقابل کوتاه و پست . (فرهنگ ف
ازمهلاللغتنامه دهخداازمهلال . [ اِ م ِ ] (ع مص ) باریدن باران : ازمهل المطر. (منتهی الارب ). || جاری و روان شدن برف پس ازگداختن : ازمهل الثلج . (منتهی الارب ). || واشدن و گشاده گرد
انقشاعلغتنامه دهخداانقشاع . [ اِ ق ِ ] (ع مص ) پراکنده و گشاده گردیدن ابر از هوا و دل از غم . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). از بین رفتن اندوه از دل و بلا از شهرها.