امتناع کنندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی - خاص متناع کننده، ممتنع، ردکننده، منفی، بیقید، بیزار تخطئهکننده
امتناعدیکشنری عربی به فارسیخودداري , پرهيز , خودداري از دادن راي , رياضت , پرهيز از استعمال مشروبات الکلي
ممتنعفرهنگ انتشارات معین(مُ تَ نِ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - امتناع کننده ، سرپیچی کننده . 2 - ناممکن ، محال .
مستنکفلغتنامه دهخدامستنکف . [ م ُ ت َ ک ِ ] (ع ص ) استکبارکننده و متکبر. (از اقرب الموارد). || امتناع کننده از روی ابا و استکبار. (از اقرب الموارد). ممتنع. آبی . نه گوینده . و رجو
اعیطلغتنامه دهخدااعیط. [ اَ ی َ ] (ع ص ) درازگردن .عیطاء مؤنث . (آنندراج ). درازگردن . ج ، عیط و انثی ، عیطاء. (مهذب الاسماء نسخه ٔ خطی ). طویل العنق . (المصادر زوزنی ). || درا
ممتنعلغتنامه دهخداممتنع. [ م ُ ت َ ن ِ ] (ع ص ) شیر توانای غالب .(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). شیر نیرومندچیره . (از اقرب الموارد). || قوی گشته . (ناظم الاطباء). قوی
روگردانلغتنامه دهخداروگردان . [ گ َ ] (نف مرکب ) آنکه از چیزی برگردد و ترک آن را کند.(ناظم الاطباء). معرض . ترک کننده . (یادداشت مؤلف ).- روگردان شدن از کاری یا چیزی ؛ منصرف شدن