امتحانلغتنامه دهخداامتحان . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بیازمودن . (مصادر زوزنی ) (ترجمان ترتیب عادل ). آزمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آزمایش کردن . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). || (اِمص ) آزمایش . تجربه . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). آزمون . (فرهنگ فارسی معین ) <span c
امتهانلغتنامه دهخداامتهان . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بکار خدمت داشتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). بادروزه داشتن . (مصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). بکار گرفتن کسی یا چیزی را. || بخدمت داشته شدن . بکار گرفته شدن . || بذل کردن چیزی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || ضعیف